نتایج جستجو برای عبارت :

فرار از ندانستن (بدیهیات دردناک)

هر روز میفهمم که دیروز اشتباه فکرمیکرده ام. نمیدانم باید از این موضوع خوشهال باشم یا ناراحت، اما به خوبی دردی را که در اعماق وجودم ایجاد میکند را حس میکنم.
چرا همیشه باید دریابم که تا کنون اشتباه میکرده ام؟ وقتی به یک سال پیشم نگاه میکنم حس میکنم من نبوده ام. از آدام یک سال پیش متنفرم. و یک سال دیگر از چیزی که امروز هستم حالم بهم خواهد خورد. این سیر تکامل محسوب میشود. اما چرا انقدر دانستن وحشتناک است؟ اینکه آدم بفهمد همیشه اشتباه میکند و همیشه
از مسئولین کم نشنیده‌ایم که اصلاح مملکت نیازمند جراحی است! مثلا جراحی اقتصادی! و شنیده‌ایم که این جراحی دردناک است! وقتی مسئولین در رسانه‌ها از درد این جراحی می‌گویند، به مردم اشاره دارند. نظر آنها این است که این جراحیِ لازم، برای مردم دردناک است. من با جراحی دردناک موافقم امّا
ادامه مطلب
زودتر از این ها باید شروع می کردم به فرارفرار از این دو گروه
فرار از این دو نوع نگاه
...
یکی آن ها که در گذشته ها گیر کرده اند و مغز آدم رو با خاطرات نه چندان واقعی از قهرمانی های خود در گذشته می خورند
و دوم آن ها که همش از رویاهایی در آینده می گویند، البته آینده ای که کسی دیگر برایشان بسازد
هاینریش بل در کتاب عقاید دلقک می گفت: خدانشناسان به  چه چیزی بیشتر از همه فکر می کنند؟ به خدا.
جواب این سوال خیلی برام جالب بود. 
مثل وقتی می ماند که برای فرار از چیزی دائم در حال کنکاش آن باشی که چطور از آن دور شوی، فرار کنی، اما درواقع با این غور کردن در آن بیشتر آن را در آغوش می گیری! تنگ تر در آغوش می گیری، تا جایی از جزیی از خودت می شود. قسمت دردناک زندگی ات.
بعضی حرف ها را نمی شود در فضای ترسناک مجازی زد. جفت جفت چشم خودخواه، با نیت های مختلف و
دردناک تر از عاقبت «فرعون»، «زجر»ی است که آسیه کشید...
دردناک تر و غم انگیزتر از شهادت «علی» با شمشیر ابن ملجم، «شهادتِ ولایت»ش توسط مردم دنیاپرست بود!
دردناک تر از شهادت «حسین» طرز فکر کسانی بود که او را کشتند!
که به فرمایش حضرتش «شکم هایشان از حرام پر شده بود!»
آری... دردناک تر از مقبولیت، مظلومیت است.
چه سخت است «انتظار...» و هم نشینی با نفاق. «خار در چشم و استخوان در گلو!»
چه تلخ است هم سفرگی با «نفاق»؛ لبخند به لب دست به سینه...
خدایا؛ فرمودی با
شما از چهار راه ولیعصر تا میدان انقلاب را برای یافتن یک ابزار کالیگرافی پیاده گز نکرده اید و همان راه را برای ادامه ی جستجو پیاده برنگشته اید و وقتی پیدا نکرده اید در اینترنت به جستجو نپرداخته اید و بعدش متوجه نشده اید که همان بسته هایی که نشانت می داده اند زیر برچسب توضیحات، دقیقا زیر برچسب چیزی بوده که دنبالش بوده اید. شما قیمت های مختلف آن ابزار را ندیده اید و نمیدانید که ندانستن این که کدام مغازه قیمتش پایین تر بود تا مستقیم بروید همان م
 چندته پیشوندی فعل گیلان ٚ گیلکی دل که «فرار» ٚ مفهۊم ٚ وأسه استفاده بۊنن:
درشؤؤن/ درشۊ(فارسی: دررفتن) جۊمله دل:➖ أمی همسئه وچه پۊلیس ٚ دس درشؤ.(=پسر همسایه‌مۊن از دست پلیس دررفت.)
 
ویرۋتن (بۊرۊتن)/ ویرۋج(فارسی: گریختن) جۊمله دل:➖ همسئه وچه تا پۊلیس' بئدئه ویرۋت .(=پسر همسایه تا پلیسؤ دید گریخت.)
 
جیویشتن/ جیویز(فارسی: فرار کردن) جۊمله دل:➖ زای بۊم ای‌وار مدرسه جا جیویشته بۊم!(=بچه بۊدم یه‌بار از مدرسه فرار کرده بۊدم.)
 
فؤشتن/ فؤز(فارسی: فرار [ع
همه چیز درباره خال های دردناک
 
از آنجا که خال ها شایع هستند ، ممکن است تا زمانی که یک خال خال دردناک نداشته باشید ، فکر زیادی به افراد روی پوست خود نکنید.
در مورد خال های دردناک ، از جمله مراجعه به پزشک ، باید بدانید.
چه نوع مول را دارم؟به گفته آکادمی پوست آمریکا (AAD) ، خال ها معمول هستند ، به طوری که بسیاری از افراد 10 تا 40 مول دارند.
انواع مختلف خال های پوستی شامل موارد زیر است:
خال مادرزادی. اینها وقتی متولد می شوید آنجا هستند.خال های اکتسابی. ای
آیا تزریق بوتاکس دردناک است؟
در این روش از کوچکترین سرسوزنها استفاده می شود و خود دارو نیز به اندازه بی حسکننده های موضعی دردناک نیست. درد این تزریق کمتر از درد تزریق فیلر ها می باشد.درد تزریق را می توان با استفاده از کیسه یخ قبل از تزریق کاهش داد.
http://WWW.NEGARSKIN.IRhttp://WWW.NEGARSKIN.IR
فصل ششم فرار از زندان در سال ۲۰۲۰ پخش نخواهد شد
ونتورت میلر ستاره‌ی سریال فرار از زندان (Prison Break) می‌گوید فصل ششم این سریال به این زودی‌ها و در سال ۲۰۲۰ پخش نخواهد شد. این سریال در اصل با پنج فصل و بین سال‌های ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۹ از شبکه FOX پخش شده بود، تا اینکه در سال ۲۰۱۷ فصل پنجم آن ساخته و در ماه آوریل پخش شد.
 
10 سال است که مربی هستم. این همه سال سابقه نداشت مرکز تعطیل بشود. الان سه ماه بیشتر است که تعطیل هستیم. دلتنگی حس غالب این روزهای من است. دوری از بچه ها سخت است. 
 
نوشتن هم سخت شده. کرونا هیچ جایی را هم برای فرار نگذاشته. کاری کرده که اگر کسی هم بخواهی فرار کنی از خودت یکی نتوانی. تحمل کردن یک «خود» از خودراضی گاهی سخت تر از تحمل دیگران است. خیلی وقت ها دلت می خواهد خودت را هم بگذاری و فرار کنی اما فعلا نمیشود.
 
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
برای مشاوره تشریف آورده بود
در جواب تمام فرمایشاتش گفتم
اگر در حقت ظلم میکنند ،برای گرفتن حقت با تمام امکاناتی که داری تلاش کن...
فرار کردن کار انسانهای بز دل و ترسوست...
مرد و زن ندارد آنکه شخصیت و تربیت خانوادگی دارد 
فرار نمیکند
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر و الغلبه
فعلا مثل خانواده ای که نمی خواهد بپذیرد عزیزش مرگ مغزی شده، سعی می کنم همچنان فرض کنم اینجا را می توانم نجات دهم.
دوست داشتم جای جدیدی برای نوشتن پیدا کنم. حرف جدیدی بزنم. آدم جدیدی باشم...
یک سال اخیر کن فیکون شده ام. پاییز 96 سعی کرد به زمینم بزند. ادای ایستادن را در آوردم اما پاییز 97 ضربه ی آخر را زد. دوست دارم فرار کنم. فقط بدوم. مثل فارست گامپ از خودم. یا مثل جاگوار(در فیلم "آخرالزمان") از دیگران. 
چرندیات فرار، دروغ محض است.
نفس به سینه‌ی عشاق که رسد، همه دوان دوان به سوی معشوق رهسپار خواهند شد. البته خدا داند که سیل دانشجویان رفته به بلاد کفر، فقط برای گرفتن نفس و بازگشت به معشوق است وگرنه برای همه ما واضح است که تمام این چرندیاتی که درباره‌ی فرار میگویند همه دروغ محض است.
ادامه مطلب
 
این روزها فقط عکس نمکی در خبرها موجود است
 
بقیه وزیرها کجایند؟
 
ظریف کجاست؟
 
رحمانی کجاست؟
 
غلامی کجاست؟
 
اگه فرار کردند اعلام بشه که بدونیم فرار کردند.
 
مثل روزنامه ها می نوشتند شاه فرار کرد
 
این دفعه بنویسند:
 
ظریف فرار کرد ... رحمانی فرار کرد ...
 
غلامی فرار کرد ... سلطانی فرار کرد ...
#پله_فرار ضوابط و مقررات شهرسازی
به منظور حفظ شرایط ایمنی ساکنین ساختمان ها در مواقع اضطراری مانند آتش سوزی و غیره لازم است ساختمان هایی که ارتفاع آن از کف زمین به شش طبقه و بالاتر برسد جدا از پله اصلی پله دیگری به صورت باز جهت خروج اضطراری پیش بینی شود و یا پله اصلی به شکلی که شرایط و ایمنی پله فرار را دارا باشد طراحی گردد.
مساحت پله فرار جز تراکم ساختمان منظور نمی گردد.
در ساختمان 6 طبقه که مساحت هر طبقه حداکثر 300 متر مربع و در هر طبقه حداکثر د
دانستنت و خودت را به ندانستن زدنت بد نقره‌داغم می‌کند؛ و انگارِ همیشه، این‌ را هم می‌دانستی و چه غم از این همه که حاشیه‌نشین‌تر از همیشه، مدت‌ها حتی نامت، وردِ زبانم، بر زبانم نچرخیده  و انگار نمی‌تواند که بچرخد اصلا و چه سرّی‌ست را نمی‌دانم؛ خلافِ همیشه‌ی تو. 
دیسمنوریه یا پریود دردناک دردهایی هستند که برخی از زنان در دوره قاعدگی آن را تجربه خواهند کرد. شدت این درد پریود آنقدر زیاد است که با داروهای مسکن رفع نشده و حتی فرد را از انجام کارهای روزمره اش باز می‌دارد. برای بسیاری از دختران دردهای خفیف پریود در دو تا سه روز از چرخه قاعدگی شایع و معمول است که برای آنان قابل تحمل می‌باشد. تغییرات خلقی، طول دوره پریود، میزان خون ریزی، درد پریود و ... در هر کسی متفاوت است. اما اگر هر یک از این پارامترها از حا
همانطور که می دانید ژانر روشی است برای دسته بندی مضمون یک اثر هنری؛ فیلم، بازی، داستان و …، هر اثر هنری می تواند دارای یک یا چند نوع ژانر مختص به خود باشد، بیشتر نظریات در باب ژانر ها از مفاهیم نقد ژانر ادبی وام گرفته شده است. هر ژانر به مجموعه‌ی ویژگی‌هایی اشاره دارد که دسته بندی اشکال گوناگون بیان هنری یا محصول فرهنگی را امکان‌پذیر می سازد.در اتاق فرار هم ژانرهای متنوعی وجود دارد که نوع ژانر بر ویژگی های بسیاری در فضای بازی تأثیرگذار است
من می ترسم.
من از زلزله می ترسم.
نه از زلزله ی نیمه شبی که در تقلای بیهوده به خواب رفتنم انبوهی از بتن و آجر و آهن بر سرم فرو بریزاند و خواب عمیقی را که چشم هایم مدت هاست حسرتش را دارند برایشان به ارمغان بیاورد.
می ترسم از زلزله ای که زیر و رو می کندم و چشم در چشم می کندم با منی که مدت هاست فرار می کنم از او
"اذا زلزلت الازض زلزالها
و اخرجت الارض اثقالها..."
می ترسم از رازها که نهفته بود در دل
"یوم تبلی السرائر..."
و آن زمان من تو را نخواهم داشت
"یوم
انشا درباره عاقبت فرار از مدرسه صفحه 81 پایه نهم
انشا در مورد عاقبت فرار از مدرسه انشا درباره عاقبت فرار از مدرسه انشا درباره ی عاقبت فرار از مدرسه انشا کوتاه در مورد عاقبت فرار از مدرسه انشا عاقبت فرار از مدرسه انشا در مورد عاقبت فرار از مدرسه در قالب خاطره انشا در مورد عاقبت فرار از مدرسه طنز انشا در مورد عاقبت فرار از مدرسه پایه نهم انشا درمورد عاقبت فرار از مدرسه با قالب داستان انشای عاقبت فرار از مدرسه
 
دیروز با بابام نشسته بودم و صحبت ا
فرار مالیاتی ، موضوعی است که نه تنها در ایران، بلکه در کشورهای پیشرفته نیز دارای اهمیت و محل بحث و چاره‌اندیشی است. فرار از مالیات همیشه و همه جا موضوع مهمی برای مؤدیان بوده است.
 
از این رو، در سایر کشورها با توجه به سیستم‌های اطلاعاتی پیشرفته و تدوین مقررات بازدارنده،سعی در کاهش آن کرده‌اند. فرهنگ‌سازی مالیاتی نه تنها در زمینه مالیات بر ارزش‌افزوده، بلکه در سایر منابع مالیاتی، ضروری و بااهمیت است.
فرار مالیاتی معمولاً آسان‌تر از فعال
انگار اینجا سحرای محشر است . وقتی که نزدیکانم از من فرار می کنند . نگاهشان از من فرار می کند ، فکرشان از من فرار می کند ، دلشان از من فرار می کند ... انیجاست که می فهمم تنهایی نه شاخ دارد و نه دم ... با همیم اما تنهاییم ... وای اگر " همان یک نفر " هم تنهایم بگذارد ...
+ ای خم ابروان تو ، غروب آسمان من / 
ای که به چشم خیس تو ، سیل برد جهان من / 
ای که چو برق چشم تو ، یک نفس از نگاه من / 
جدا شود ، کور شود ، چراغ دیدگان من ...
++ بعد از کلی صحبت فهمیدم لائیک شده ! یکی د
می‌گویند پسری در خانه خیلی شلوغ‌کاری کرده بود.همه‌ی اوضاع را به هم ریخته بود.وقتی پدر وارد شد، مادر شکایت او را به پدرش کرد پدر که خستگی و ناراحتی بیرون را هم داشت، شلاق را برداشت.پسر دید امروز اوضاع خیلی بی‌ریخت است، همه‌ی درها هم بسته است.وقتی پدر شلاق را بالا برد، پسر دید کجا فرار کند؟ راه فراری ندارد!.خودش را به سینه‌ی پدر چسباند..شلاق هم در دست پدر شل شد و افتاد.شما هم هر وقت دیدید اوضاع بی‌ریخت است به سوی خدا فرار کنید. ففِرُّوا إلی
دیشب خواب دیدم من و مایکل ( بازیگر نقش اول سریال فرار از زندان ) تو یک زندان گیر افتادیم و فرار میکنیم
اول از زندان زدیم بیرون چند تا نگهبان افتادن دنبالمون اونا رو پیچوندیم از یک راه دیگه رفتیم بعد یهو نور افکن ها روشن شدن نور انداختن رو ما طرف از بالا اسلحه گرفت سمت ما ،من گفتم مایکل کارمون تمومه ،مایکل گفت نه ،بعد نگهبان خواست تیراندازی کنه شلیک کرد ولی اسلحه خالی بود جلوتر مایکل خالیش کرده بود
بعد نفهمیدم چی شد بیدار شدم از خواب !!! خیلی خن
نمیدونم این منها چی میگه ؟ دست بکشم توی موهای سرت ؟ آدم وحشت میکنه ؟ دو نفر که تازه با هم آشنا شده اند و هیچ چیزی در مورد هم نمیدونند چرا باید چنین چیزی بهم بگند ... یاد اون دو مورد آقای همجنس باز منو میندازنند که یه مدت مجبور شدم برای فرار از دست شون خط م بیشتر مواقع از دسترس خارج باشه
به نام انکه هستی نام از او یافت 
فلک جنبش زمین آرام ازو یافت
یادگیری علم و دانش و بهره گیری از لحظات طلایی عمر شیرین انسان در این راه همچنین تفریح و ورزش می تواند یکی از بهترین سرمایه های زندگی باشد چون میگویند در لحظه زندگی کنید؟! من که دانش آموزی بیش نیستم جمله ساده گفتم که معنی فرار کردن در ذهن انسان ها همچون فرار کردن دزد از پلیس در ذهن کودکان می ماند ولی کجاست آن کسی که کلمه فرار را در ذهنش انسانی ببیند که از دیو نادانی فرار میکند. 
به امید
فردا باید برم سر کلاس 
تمرینامو انجام ندادم 
ینی نشد 
سر کار بودم 
الانم خونمون پره ادمه و اصلا ارامش ندارم و از طرفیم کار دیروز انقد سنگین بود ک اصن نمیتونم پشت سیستم بشینم 
نمیدونم برم سر کلاس یا نرم 
و همه این فکرا داره منو دیوانه میکنه 
نمیدونم چیکار کنم 
دلم میخواد فقط فرار کنم 
از همه چی 
صبح از خواب بلند شی....
هزار تا لبخند به در و دیوار زندگی بزنی...
آنلاین میشی که لبخنداتو با دوستای مجازیت تقسیم کنی که...
میبینی یکی شون نیست...
و شاید جزو دردناک ترین صحنه های تاریخ باشد جای خالی تک تکتان...
از سری عکس های سیو شده که معلوم نیست از کجا ...
☑️ دانلود فیلم نقشه فرار 2 | Escape Plan 2 Hades
ژانر : اکشن، هیجان انگیزتاریخ انتشار : سال 2018زبان : دوبله فارسیمدت زمان : 01:33:37فرمت : MKVمحصول کشور آمریکاامتیاز : 3.8 از 10خلاصه داستان : در قسمت دوم فیلم نقشه فرار “ری برزیلین” متخصص فرار از زندان است. شغل وی آزمایش امنیت زندان ها در قالب زندانی می باشد. زنی با مراجعه به دفتر برزلین از اون درخواست آزمایش زندانی خصوصی را می کند. برزلین قبول می کند و توسط مسئولین زندان دستگیر شده و به زندان می رود و خیلی زود مت
میخواهم فرار کنم. از محیط تنگ این حصار. حصاری که مرا نگه میدارد. از دویدن در دشت عشق. از پریدن و شیرچه زدن در دریای زلال ماجرا‌ها با تو. از یخ زدن در سرمای زمستان در کوه‌های پر برف.
از شنیدن خنده‌هایت.
آخ که شنیدن خنده‌های تو زیبا است. آخ که دلم میسوزه و اشک و خون دلم هیزمش می‌شود و میسوزد و میسوزد. آخ از زمان. آخ از رویای کودکی. آخ از فکر فرصت هایی که در دلم خواهند آمد ولی در حقیقت نه.
راستش را بخواهید فرار می‌کنم. از خودم فرار می‌کنم. از نوشتن فرار می‌کنم. از روبرو شدن با دیگران فرار می‌کنم. از انجام دادن کارهایم فرار می‌کنم. پشت گوش می‌اندازم‌شان. اعصابم خط خطی شده. حوصله‌ی هیچ‌کس را ندارم. دلم اتاقم را می‌خواهد. دلم سکوت مطلق می‌خواهد. دلم تنها ماندن برای ساعت‌های طولانی می‌خواهد. همان‌طور که قبل از این هر روز تجربه‌اش می‌کردم. نمی‌دانم از دست این همه جمعیت به کجا فرار کنم. نمی‌دانم کجا بروم که کسی حرف نزند. کجا
خواب دیدم شب جشن ازدواجشه ولی چون‌طرف رو دوس نداره داره با یکی دیگه‌فرار میکنه:/
نقش من چی بود؟ از اول تا اخر دنبالش میدویدم که قانعش کنم بلکه برگرده و فرار نکنه. حرفشو بزنه و بجنگه!
چرا تو خوابم استرس دارم‌من؟ ینی واسه خودم غم و غصه تولید میکنم همینجوری! چقد تو خواب حرص خوردم و فک زدم واسشون تا خود فرودگاه!
+ و آدم دلش که بگیرد دردش را به کدام پنجره بگوید که دهانش پیش هر غریبه ای باز نشود؟
خواب دیدم شب جشن ازدواجشه ولی چون‌طرف رو دوس نداره داره با یکی دیگه‌فرار میکنه:/
نقش من چی بود؟ از اول تا اخر دنبالش میدویدم که قانعش کنم بلکه برگرده و فرار نکنه. حرفشو بزنه و بجنگه!
چرا تو خوابم استرس دارم‌من؟ ینی واسه خودم غم و غصه تولید میکنم همینجوری! چقد تو خواب حرص خوردم و فک زدم واسشون تا خود فرودگاه!
+ و آدم دلش که بگیرد دردش را به کدام پنجره بگوید که دهانش پیش هر غریبه ای باز نشود؟
سلام دوستان
پسر 30 ساله ای هستم، من یه مشکلی که دارم اینه که پشت کمر من خیلی جوش میزنه، نه جوش ساده، جوش بزرگ مثل کورک که سفت و دردناک هم هست، بعد از چند روز از بین میره ولی دوباره میاد.
طب سنتی رفتم، گفتن حجامت کن سالی 2 بار، بعد از حجامت تا 1 ماه عالی بود، ولی بعدش دوباره اومد، وزنم از نود رسوندم به هفتاد، اندازه دور کمر مناسب شد ولی باز هم تاثیری نداشت، عرق کنگر خوردم غذاهای گرم مثل سیب زمینی، سس، گوشت گوسفند و خرما رو حذف کردم، ولی تاثیر محدود
B.O.B.'s Big Break 2009,BluRay,انیمیشن زبان اصلی,دانلود B.O.B.'s Big Break,دانلود B.O.B.'s Big Break 2009 720p,دانلود انیمیشن B.O.B.'s Big Break 2009,دانلود انیمیشن B.O.B.'s Big Break با کیفیت 1080p,دانلود انیمیشن کوتاه,دانلود رایگان انیمیشن با دوبله فارسی,دانلود زیرنویس فارسی,دانلود کارتون فرار بزرگ باب,دانلود مستقیم انیمیشن B.O.B.'s Big Break 2009,فرار بزرگ باب,کیفیت بلوری,
ادامه مطلب
١٣٩٧/٨/١۵
ناشناخته‌ها همیشه باورپذیر تر اند. در هر زمان، بی هیچ محدودیتی در هر قالبی می‌گنجند. با تمام چشم‌ها می‌نگرند، با تمام صداها سخن‌ می‌گویند، از تمام صداها شنیده می‌شوند، از تمام راه‌ها می‌رسند، با تمام راه‌ها دور می‌شوند. و من، تمام این مدت با ناشناخته‌ات زندگی کرده بودم؛ ناشناخته ات را با هزاران چهره، هزاران نام، هزاران هویت مجسم کرده بودم. اشک‌هایش را دیده بودم، و لبخندهایش را، حرف‌هایش را شنیده بودم و این ندانستن، اگرچه
سلام حقیقتا بعد از سربازی بدنبال کسب تجریه های جدید بودم
حقیقتا زندگی کارمندی هم بد نیست 
هر کاری بدی و خوبی خودش را دارد 
انسان باید از درون بجوشد 
خلاقیت داشته باشد 
این خیلی مهمه
فعلا در حال فرار از زندگی کارمندی بدنبال پیشبرد یک کسب و کار اینترنتی در بستر وب هستم 
و دارم روی آن کار میکنم  انشالله خداوند کمک کند 
 
نمی دانم
شاید این خاک نفرین شده؛ اما چون منی که به نفرین اعتقادی ندارد چگونه این فاجعه ها را هضم کند؟!
اما شکی نیست که ما تاوان جهلمان و جهل پدرانمان را میدهیم. این ها چوب ساده لوحی ماست که در آستینمان فرو شده
اما غم انگیز تر آن است که ما از نادانی خودمان باخبریم و همچنان بر ندانستن ثابت قدم! اینکه هنوز هم در این فلاکت دست و پا میزنیم تاییدی بر این مساله است.
افسوس که نه وقاحت وحشی های روبرویمان تمامی دارد و نه مظلومیت ما
بر ماتم ما نقطه ی پایانی
رفتارشناسی اسب - حافظه قوی


حافظه اسب به خصوص در مورد تنبیه ها دردناک بسیار قوی است . اگر در مقاطعی از طول عمر تربیتی با او بد رفتاری شود ، در شرایط مشابه او تبدیل به موجودی ناخوشایند خواهد شد و بنابراین خوش رفتاری با او از همان بدو شروع به کار و نوجوانی دارای اهمیت بسزائی است . فهرست صفات ویژه برای به خاطر سپاری: زندگی اجتماعی (گله) ، چرنده ، پرسه زن ، تقلید کننده ، کنجکاوی، حافظه برتر ، فرار کننده و جنگنده ، تابع قانون اطاعت برتر.
خدمتتون عارضم که
کل خوابگاه فرار کردن بقیشونم شب یا فردا فلنگ و میبندن و میرن شهراشون تا از شر کرونا محفوظ باشن..
منم خیلی شیک پاشدم رفتم پیش استاد تا ما هم بتونیم فرار کنیم وعاقبت موندگار شدم اینجا:/
خلاصه که فوق العاده جو بدیه ..تو مکان های عمومی مث اینجا که چند برابر..
بدترش اینکه تنهای تنها باید تو این بلوک بمونم

به دل داری های شما  شدیدا نیازمندیم
جدی میگم!
نمیریم یوقت☹
دانشگاه های شما چه خبره؟
وقتی اون‌قدر ناراحت و عصبانی هستی، که به ترک دیوار هم می‌خندی. وقتی که از خودت متنفری و برای فراموشی، غرق خندیدن میشی. وقتی دیگه از خندیدن هم، بدت میاد...
+ من همین بلا رو سر خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها و راه‌رفتنی‌ها و گپ زدن‌ها و موسیقی‌ها آوردم و الان، هیچ باده‌ای ندارم که خودم رو از خودم دور کنه. این‌جاست که درگیری شروع می‌شه. و این‌جاست که یا می‌میری، یا قوی‌تر میشی؛ از پس هزار فرار.
عوارض دردناک جراحی دیسک کمر





درد در ناحیه پایین کمر، ران و
ماهیچه ساق پاها امانش را بریده است؛ دردی که هنگام عطسه، سرفه یا حرکت
بیشتر می شود. چنین دردی ناشی از دیسک کمر تلقی می شود که با احساس بی حسی و
سوزن سوزن شدن همراه است تا جایی که درمانی به جز جراحی دیسک کمر باقی نمی
ماند.
ادامه مطلب
این منم. قوی نیستم. دو روز تموم نمیتونم از جام بکنم و زندگی کنم. می مونم توی تخت و تلاش می کنم واقعیتو بذارم یه جای دوری توی مغزم و درو روش ببندم. 
به اندازه کافی قوی نیستم. برای دیدن و شنیدن این چیزا قوی نیستم. برای موندن و مبارزه کردن قوی نیستم. فکر می کردم که فرار نمی کنم و الان تنها چیزی که میخوام راه فراره. اما نگران اینم که برای فرار کردن هم به اندازه کافی قوی نباشم. 
 
 
 
در حال فرار کردن بود،فرار از ساختمان متروکه و مرموزی به اسم مدرسه شبانه روزی.از آن جا،نفرت زیادی داشت و وقتی داخل مدرسه بود،نفس کشیدنش برایش سخت می شد.معلم هایشان را مثل جادوگرانی مشکوک و عجیب و غریب می دانست،با چین و چروک های روی صورت معلم ها،چهره خوفناکی به وجود می آورد.
مدیر مدرسه،آن را غول مخوف می دانست،انگار این غول وحشت میخواد همه دانش  آموزان این مدرسه،مخصوصا آن دخترک را به عنوان غذا،میل کند!
فضای قدیمی و هولناک،دلش را میگرفت و نمیت
رفتی استودیو و اولین بارته که یه میز با اونهمه دکمه میبینی
میره پشت اتاق شیشه ای و سازشو دست میگیره و بهت میگه بذار در باز بمونه
میذاری باز بمونه
مشغول کاراشه و بهت میگه لطفا اون دکمه سبزه رو بزن
بر میگردی پشت سرتو نگاه میکنی و دوتا میز پر دکمه میبینی و رو جفتشون دنبال یه دکمه ی سبز میگردی که اتفاقا رو جفتشونم هست
با استیصال برمیگردی سمتشو بهش نگاه میکنی
میفهمه
به میز سمت راست اشاره میکنه
تو هم دکمه سبزه ی رو میز راستو میزنی
کلافه میشه
از اتاق
۱-مشخص کردن محل دقیق درد
اولین کاری که باید انجام دهید این است که محل دقیق درد را مشخص کنید. اگر فرزند شما بزرگ تر است ، از او بخواهید که به منطقه دردناک اشاره کند. در کودکان کوچکتر ، به دنبال تورم و قرمزی روی لثه و گونه ، پوسیدگی دندان (تغییر رنگ در دندان) یا دندانهای شکسته باشید. سعی کنید تا حد ممکن به محل درد نزدیک شوید تا بتوانید یک روش موثر برای تسکین آن تعیین کنید.
۲- پیدا کردن علت درد
همه دندان درد ها در واقع دندان درد نیستند! منشا درد می توا
هویت پارت دوم
طالع این هفته ام به این شکل شروع شده....هفته را با کم انرژی و بی  انگیزگی عمیقی شروع میکنی یه قسمت از این حال بر میکرده به سوالهای فلسفی ای که این چند وقت اخیر در ذهنت میچرخه ولی با رفتن پولتون به بخش هویت طالعت  این سردرگمی وبی جوابی پیچیده ترهم میشه این ماجرا انرژی زیادی میتونه ازت بگیره در حدی که هیچ بعید نیست به تعهداتی که داری نرسی وکارها را پشت گوش بندازی دلت یه کرختی وتنبلی عمیق میخاد اما ذهنت متوجه که هرچه بیشتر دراین حالت
دوستی دارم که رازی دارد و این راز به طریقی بدون اینکه بخواهم به گوش من رسیده است و آن دوست از این موضوع بی خبر است. بعد هر از چندگاهی که با هم حرف می زنیم او از دوره ای از زندگیش حرف می زند که خیلی سخت بوده ولی ادامه نمی دهد که چرا و چطور و من هربار می دانم از چه حرف می زند و او نمی داند که من می دانم و من هر بار از این دانستن خودم و ندانستن او معذب می شوم.  این روزها سوال اخلاقیه من از خودم این است که باید به او بگویم همه چیز را می دانم یا بگذارم در هم
که آدمایِ دنیایِ تویِ آیینه‌ها، نام نجات‌دهنده‌شونو از کی می‌پرسن؟ که نجات دهنده، مرده است؟ که ما تویِ کدوم آیینه زندگی می‌کنیم که هنوز که هنوزه نتونستیم خودمونو نجات بدیم؟ که بعدش چی می‌شه؟ کی می‌دونه کِی قراره بشکنه این آیینه‌ای که ما توشیم؟ چشم بستیم رویِ آینده. که اونقدر آیینه اینجاست که دیگه نمی‌دونم تصویرِ تویِ کدوم آیینه منم و کجایِ این همه سوالم. که ”من در شب‌ها و روزهای شما زندانی بودم و دَری می‌جستم به شب‌ها و روزهایِ بزر
از آنجایی که واژه ی "ترسناکترین" از واژگان تفصیلی به شمار می رود و در واژگان تفصیلی هیچ قطعیتی وجود ندارد و در این دسته موارد ممکن است از دیدگاه برخی افراد ترسناکترین تعریفی متفاوت از سایرین داشته باشند، لذا صرفاً ترسناکترین اتاق فرارهای جهان تعریفیست از دیدگاه اکثریت که آنها را ترسناکترین اتاق فرار دانسته اند، این بدان معناست که ممکن است برخی از اتفاقی خاص در اتاق فرار به شدت وحشت کنند و برخی دیگر به هیچ عنوان از این اتفاق هیجان زده هم نشو
گاهی آدم میفهمد که چیزی اشتباه ست.چیزی درونش درست کار نمیکند،مثل سنگریزه هایی که در مسیر رود اختلال ظریفی ایجاد میکنند.اگر روال هرروز زندگیت را پیش بگیری و چشم هایت را به آن مسئله ببندی، خب این هم یک راهش ست.من اما سکوت میکنم. میگذارم افکارم که آرام شدند،سنگریزه ها خودشان را نشان دهند. گاهی درون نگری دردناک میشود. گاهی مواجه شدن با خود سخت میشود. اما قطعا برای باز کردن هر گره ای اولین مرحله "دیدن" آن گره ست.با توجیه مسئله یا فرار از آن چیزی تغ
فیلم Escape Room «اتاق فرار» ساخته آدام روبیتل، فیلمیست که طرفدارن ژانر ماجراجویی، معمایی و راز آلود را به چالش میکشد. قطعا پیش از این با فیلم هایی مثل اره آشنایی دارید، فیلم اتاق فرار نیز ماجرای گروهی از افراد را به تصویر میکشد که در فضایی راز آلود گیر افتاده اند و برای بقا تلاش میکنند.
داستان از این قرار است که شش نفر برگزیده می‌شوند تا برای کسب جایزه ده میلیون دلاری در اتاق فرار با هم رقابت کنند. اتاق فرار محلیست که در واقعیت هم وجود دارد و افر
گل مژه یکی از بیماریهای شایع پلک است که می تواند افراد را در سنین مختلف گرفتار کند. گل مژه به صورت یک توده متورم، حساس و دردناک و قرمز رنگ درلبه یا نزدیکی لبه پلک تظاهر می کند. این توده در حقیقت یک آبسه کوچک است که در اثر عفونت یا التهاب ریشه مژه ها یا غدد ترشح کننده چربی پلک ایجاد می شود. تماس دست آلوده با چشم (به خصوص اگر با ترشحات بینی آلوده شده باشد) و التهاب لبه پلک (بلفاریت) از عوامل مهمی هستند که باعث بروز گل مژه می شوند.
علایم و نشانه های گل
بعضی لحظه ها در زندگی خیلی ناامیدکننده ست
اونقدر که دلت میخواد بزنی زیر هرچی مسئولیت و وظیفس
بجاش بری کوه، دشت، یه سیاره دیگه یا زیر پتو
حتی تمام دنیا رو پاز کنی و بشینی فیلم ببینی
بعضی لحظه های ناامید کننده کش میان
و من تا ۲۴ ساعت آینده محکومم به موندن در این لحظه کشدار
آخ که تنها فرار غیرممکن، فرار از زمانه
اینجور وقتا دلم میخواست این ۲۴ ساعتو موقتا میمردم
محض دلخوشیم: گاهی بی قواره نوشتن به تخلیه عاطفی می ارزه.
فرار اسب (بدشانسی یا خوش شانسی) 
روزی اسب پیرمردی فرار کرد،         مـردم گفتند: چقدر بدشانسی!          پیـرمـرد گفت: از کجـا معلـوم!           فردا اسب‌پیرمرد با چند اسـب           وحشی برگشـت. مـردم گفتنـد:          چقــــدر خــــــوش شـانـســـی!        پیـرمرد گفـت: از کجـا معلـوم!      پسـر پیـرمـرد از روی یکـی از    اسب‌ها افتاد و پایش شکست.  مردم گفتند: چقدر بدشـانسی!
   پیـرمـرد گفـت: از کجـا معلوم!    فرداش از شهر آمـدنـد و تمـام      مـرده
نه اینکه هیچ مهم نیست،  اشتباه نکنفرار از حقیقت این حس واین گناه نکننمی شود بروی باورش کمی سخت استخریدنی برای خودت ،ناله اشک وآه نکنلگد نزن تو به بخت شریف یک عاشقخراب از سرلج  خانمان یار بی پناه نکننگو که عرصه به رویم عجیب بس تنگ استگشای بغض گلو را، هق هق وآه آه نکننزن تو سنگ ملامت مرتبا من رانگاه ناز خودت را دریغ از این بی پناه نکنبه راه گم کرده شبیه است حال من حالابیا تو نوررهم باش، نقاب بر رخ ماه نکنبس است دگر اینهمه قرار و فراربیا به عشق چ
پزشکی زنان یا بیماری‌های زنان و زایمان، یکی از رشته‌های تخصصی پزشکی می‌باشد. تشخیص و درمان بیماری‌های زنان مانند قاعدگی دردناک، اختلالات قاعدگی، سرطانهای رحم، سرطان تخمدان، سرطان دهانه رحم، سرطان واژن، نزدیکی دردناک، کیست تخمدان، پیچ‌خوردگی تخمدان، عفونت دستگاه تناسلی (واژینیت) و ... در این رشته مورد بحث قرار می‌گیرند.
ادامه مطلب
چقدر درد ناک است این مشکل که همیشه برای فرار از دست یک آدم
به آدم دیگری پناه برده ایم .
اعتیاد به آدمها بدترین نوع اعتیاد است !
ریچارد یاتس
+هیچ وقت کسی نمیتواند حالمان را خوب کند اگر نیاموخته باشیم که قبل از آن خودمان حال خودمان را خوب کنیم .
آدم ها حالشان کلهم خراب است . آن وقت تو از این چاله میپری توی آن چاه !!!
++و این اشتباهی است که همه ی ما حداقل یک بار دچار ویروس اش شده ایم . ویروس اعتیاد به آدم ها . بعضی زود خلاص میشوند و بعضی با نشئگی و خماری اش
بدون اینکه به پشت سرم نگاه کنم دارم به جلو حرکت میکنم ،حرکتی که هنوز شامل تلاشی نمیشه....
الان که دارم این پستو مینویسم همش یه تصویر تو ذهنم میاد ،یه صورت ،صورتی که برام آشنا نیست، احساس میکنم اون صورت تو کل سرم مثل یه عکس متحرکه..
مثل کسی می مونه که انگار داره فرار میکنه ولی همش داره پشت سرشو نگاه میکنه و دقیقا حالت صورتش و ترسش برای نگاه کردن به پشت سرش جلوی چشم من میاد ...
چرا داره فرار میکنه ؟؟؟
چرا این تصویر تو ذهنم قرار میگیره،اونم دقیقا بعد
حس نبودن تو عجب سخت نابجاستاندوه رفتن تو غمی سخت وجانفزاستدر حیرتم از آن همه ابراز عشق تودرمانده ام، فرار،کجای قرار ماستازچه فرار می کنی از عشق دم نزناین درد عشق نیست، تبانی قصه هاسترنجیدنت درست،غلط گفتنم صحیحکو ببخششی که حال بزرگان قومهاستافسرده ای، ملال تو افزون زحد شدهاین نکته هم دلیل همان درد و رنجهاستپا می کشی تو از دل من میروی بروباور نمی کنم که هجر سر آغاز ماجراستبا دست بسته لب بگشایم به احتضارجانم بگیر و سخت نگیر ،این قضا بلاستدر
بازم یه خواب واضح دیدم ...
خواب دیدم چهارتا پسر بودیم تو یه ماشین افتاده بودیم دنبال یه ماشین دیگه، ازمون دزدی کرده بود 
تعقیب و گریز کردیم، ماشینه رفته تو یه بن بست وایساد
گفتیم خب دیگه الان حسابی لت و پارش میکنیم اقا دزده رو 
اومد بیرون، یه پسر نوجوون و دوست دخترش بودن که بار و بندیل سفر رو بسته بودن که برن خارج 
دو تا اسلحه دست پسره بود که همون اول دوتا شلیک کرد که ثابت کنه اسباب بازی نیستن 
بعد من داشتم فرار می کردم... با آرامش خاصی گفت فرار ن
اگه یک وقتی هوای یه بوسه از لعل یار کردی بدون خراب کردی ! اگه هوس کردی یار رو تو بغل بگیری بدون خراب کردی . اگه هوس کردی زیر بارون با یار قدم بزنی بدون خراب کردی . اگه هوس کردی بری پیش یار بدون خراب کردی . اگه هوس کردی با یار ، یار شی بدون خراب کردی . اگه هوس کردی یار رو تصور کنی بدون خراب کردی . همه ی این کارارو اون موقعی درست کردی که از یار فرار کردی ! یا یار از تو ... :((
بیا بدون اینکه خراب کنی تو حسرت یار بمون ، سکوت کن ، بیخیال ...
فعلن بشین !
استاد گفت: «واقعا می‌خواهی آن را فرا گیری؟»
شاگرد گفت: «بله، با کمال میل.»
استاد گفت: «پس آماده شو با هم به جایی برویم.»
شاگرد قبول کرد. استاد شاگرد جوانش را به پارکی که در آّن کودکان مشغول بازی بودند، برد. استاد گفت: «خوب به مکالمات بین کودکان گوش کن.»
مکالمات بین کودکان به این صورت بود: «الان نوبت من است که فرار کنم و تو باید دنبال من بدوی. نخیر الان نوبت توست که دنبالم بدوی. اصلا چرا من هیچ وقت نباید فرار کنم؟ و حرف‌هایی از این قبیل...»
استاد اد
از پنجره بسته میترسم. از ساکت بودن اطرافم. از تنها بودن با خودم. پنجره را باز میکنم. صدای خیابان که مثل پتک در سرم کوبیده می شود را در عین آزار دهنده بودن دوست دارم. پذیرفته ام که آزار دهنده ها هم می توانند دوست داشتنی باشند. مثل صدای خیابان برای فرار از افکارم یا عکس تو برای فرار از دلتنگی!
کتاب مهارت های نوشتاری پایه نهم  درس ۶ صفحه ۸۱ با موضوع عاقبت فرار از مدرسه
انشا با موضوع عاقبت فرار از مدرسه
در دوران مدرسه ام به یاد دارم زمانی که در کلاس نهم درس می خواندیم یک روز آن سه درس سخت را در یک روز و در سه زنگ داشتیم که آن درس ها شامل علوم ، زبان انگلیسی و سخت ترین آن ها ریاضی می شدند .
ادامه مطلب
زیر بغل یکی از دردناک ترین نواحی بدن برای اپیلاسیون است که دو علت عامل آن می باشد: اول آن که پوست این ناحیه بسیار نازک و ضعیف است و دوم آن که موها کاملاً عمقی در این قسمت قرار دارند. حال سوال این است که کدام روش برای موزدایی زیر بغل بهتر است؟ ژیلت یا اپیلاسیون؟ اپیلاسیون زیر بغل بسیار دردناک است و به همین دلیل اکثر زنان ترجیح می دهند از ژیلت استفاده کنند. اما از نظر بهداشتی، اپیلاسیون بهتر از استفاده از ژیلت است. از طرفی، به دلیل شکل خاص این ن
دیروز دفاع کردم.
تازه به خانه برگشته ایم.
حال عجیب و غریبی دارم.
به شدت تشنه نوشتن و تعریف کردنم.
دنبال فرصتی می گردم که سر حوصله بنویسم.
 
پ.ن: پست را نوشتم و رفتم یک دل سیر گریه کردم:)
دیشب که به علی گفتم بعد از خواندن پستت گریه کردم می گفت شما دخترها چرا اینجوری هستید؟:) حالا بیاید ببیند امشب هم گریه کردم فکر کنم حسابی به من بخندد:)) اینطوری است دیگر! ما دخترها خوشحال شویم گریه می کنیم، ناراحت شویم گریه می کنیم، ندانیم چه مرگمان است هم گریه می کنی
الف. سلام.  قرص‌های‌م را خورده‌ام، امّا هنوز از پس آن حالِ بد برنیامده‌ام. طول می‌کشد تا بیایم. شاید به همان اندازه که طول می‌کشد که تأثیر داروها برود و من دوباره به یاد بیاورم که باید هر روز صبح و شب بخورم‌شان.  امّا این را پدر نمی‌فهمد. یعنی در وضعیّتی نیست که بفهمد. برای فهمیدن کسی باید مشتاق فهمیدن باشد که پدر نیست. پدر نمی‌خواهد بفهمد. مطلب ثقیلی‌ست که فهمیدن‌ش دردناک‌ست. فهمیدن این که دکتر روان‌شناس من را –هرچند ناقص- امّا از پدر
دلم میخواد بنویسم ولی نمی دونم چی بنویسم
بعضی وقت ها زندگی ساده هست با نگرانی های ساده
می نویسی و سبک میشی
ولی زمانی که حجم حوادث برات بیش از حد هست
وقتی که سنگینی درد مثل غبار تیره روی قلبت حس می کنی
نوشتن راه حل نیست
این دوره که باید رد کنی تا بهتر بشی
تنها راه حلش برای من حرکت کردن
پیاده روی راه رفتن
حتی میشه گفت فرار
با هر قدمی که بر میداری حس می کنی کمی سبکتر شدی کمی روشن تر
توی این دو هفته خیلی پیاده روی کردم
شاید اندازه 6 ماه یا 3 ماه
خیلی فک
دارم ذوب میشم از استرس. میدونین؟ اینجا نوشتنم توی این لحظه برای فرار از اضطرابه. اصلا برای فرار کردن از همه چیه. دارم موزیک گوش میدم. گوشامو حواسمو چشامو بستم از دنیای بیرون، دلم میخواد بخزم توی خودم که از همه جا امن‌تره. دلم میخواد بخوابم تا گذر زمان و نفهمم ولی وقتی بیدار شم میدونم میترسم از اینکه اینهمه وقت از دستم رفته، یدفه قلبم داغ میشه و همین یه تیکه ماهیچه‌ای که مایه‌ی زندگیمه میشه یه عضو اضافه توی بدنم که با بی‌قراریش عذابم میده.
ت
اینکه دائما خودت را مشغول کارهای - به ظاهر مثبت مختلف -کرده‌ای ، درس می‌خوانی ، یادداشت می‌نویسی ، ورزش می‌کنی ، تلویزیون می‌بینی ، کارفرهنگی می‌کنی ، میگی و می‌خندی و... اما نمیتونی یک دقیقه با خودت حرف بزنی و با خودت خلوت کنی تا جائیکه حتی «از خودت فرار می‌کنی» نشونه اینه که مسیر رو داری اشتباه میری ، اخلاص نداری.
کل دنیا رو هم تغییر بدی و همه جا هم از تو صحبت کنند باز راضی نیستی
+سید علیرضا مصطفوی
از شایعه تا واقعیت: از چند روز پیش شایعه‌ای با عنوان بزرگترین اختلاس ایران منتشر شد. برخی کاربران شبکه‌های اجتماعی به نقل از یکی از رسانه‌های ضدانقلاب مدعی شدند که علی انصاری، موسس بانک آینده اختلاسی به ارزش ۱۴۰ هزار میلیارد تومان انجام داده و از کشور فرار کرده است.

اما برخلاف این شایعه تصاویر منتشر شده از حضور علی انصاری در مراسم سومین دوره اهدای نشان کارآفرینی امین‌الضرب که روز گذشته (سه شنبه) در تالار وحدت برگزارشد، نشان می‌دهد که ا
از شایعه تا واقعیت: از چند روز پیش شایعه‌ای با عنوان بزرگترین اختلاس ایران منتشر شد. برخی کاربران شبکه‌های اجتماعی به نقل از یکی از رسانه‌های ضدانقلاب مدعی شدند که علی انصاری، موسس بانک آینده اختلاسی به ارزش ۱۴۰ هزار میلیارد تومان انجام داده و از کشور فرار کرده است.

اما برخلاف این شایعه تصاویر منتشر شده از حضور علی انصاری در مراسم سومین دوره اهدای نشان کارآفرینی امین‌الضرب که روز گذشته (سه شنبه) در تالار وحدت برگزارشد، نشان می‌دهد که ا
یه حال عجیبی دارم!
یه تنهایی عجیبی تو وجودم حس میکنم!
اینکه به هیچ‌ادمی هیچ حسی برام نمونده جالبه واسم...
شاید از این تنهاییم ناراضی‌هم نیستم...نمیدونم
با تقریب خوبی از همه کس و همه چیز دارم فرار میکنم :)
من همیشه ادم فرار بودم تا قرار!
من ادمیم که الان علاوه بر اینکه میتونم خودمو کنترل کنم تا به کسی پیام ندم و کاره احمقانه ای نکنم میتونم دیگرانم قانع کنم که از این کارا نکنن :)
ادما بزرگ میشن دیگه خب :)
حرف زیادی نبود ! فقد خواستم بگم این جمعه هم گذ
یکی از عادت های نهادینه شده در وجودم که این روزها متوجه اش شدم، رویاپردازی هست!
قبلا هم میدونستم آدمِ رویایی هستم و اگر به موضوعی فکر کنم، به طور نان استاپ تمامِ احتمالاتِ ممکن رو تصور میکنم!
این روزها دست رویابافم رو کوتاه کردم از ذهنم!سعی میکنم بیشتر در حال و واقعیت زندگی کنم تا در رویا!
کمی سخت هست راه رفتن روی زمینِ سفت بجای راه رفتن روی ابرها، رخ به رخ مواجهه شدن با واقعیت بجای همزیستی مسالمت آمیز با رویا، اما فکر میکنم یکی از ویژگی های م
بیدار شدم. هراسان و گیج. انگار که قرار است دنیا ترمزش را بکشد. چندشنبه بود؟ چه ساعتی بود؟ یادم نمی آمد.گیر افتاده بودم در برزخ ندانستن. کمی بعد فهمیدم همه چیز سر جای خودش است، خورشید دوباره طلوع کرده، گنجشک ها بازیگوشی می کنند، آدم ها سر کار رفته اند و دنیا هم فعلا زندگی اش را دودستی چسبیده. اما فکر کردم که باید شبیه پیرمرد انیمیشن آپ، یک عصای چهارپا بخرم و یک ساعت کوچولو از همین ها که درش باز می شود و یک زنجیر دارد و توی جیب جا می شود! از همان ها
 فرار میکنم از این موقعیتتلاش های مصر و مکررش برای بوسیدنو همزمان زمزمه های "خیلی دوستت دارم"نه طاقت ماندن دارم و نه پای رفتننه اینجانه آنجامعجزه لازم دارم................تو قرار بود معجزه کنی واسم، معجزه ای به اندازه ی بزرگیتپس چرا بدتر کردی
........      
دیگه نمیتونم حتی ببوسمشیه چیز خیلی کوچیکیا شایدم بزرگمتاسفمواسه انقدر بد بودنمواسه قدرتو ندونستنبه خدا نمیدونم باید چکار کنمخیلی متاسفم واسه همه چیزواسه بودنم تو زندگیت...............جهان من آشوب است
با مقاله ای در مورد راههای جلوگیری از فرار زالو در خدمت شما دوستان هستیم همانطور که شما نیز می دانید زالو موجودی است که بسیار پر تحرک بوده و در یک مکان برای زمانی طولانی نمی‌ماند این موضوع باعث آزار و اذیت پرورش دهندگان زالو شده چرا که بایستی محدودیت‌هایی برای نگهداری زالو لحاظ کرد تا بتوان زالو را در شرایط خاص و در ظرف ها و مکانهای مختلف نگهداری کرد.
آموزش پرورش زالو
عکسها داستانهایی هستند که نمیتوان با لغت آنها رو نوشت...داستان هایی ازبودن و حضور در نقطه ومکانی در زمانی که طی شده ولی با دیدن عکس میشه مرور  بشه، داستانی که روایت گر آن فقط  تماشایی است
آخ من چقدررررررررر عکس گرفتن و عکاسی دوست دارم  هرچند اونقدرها مهارت ندارم اما  با تمام  ندانستن ها و عدم اطلاع از مهارت ها  عکاسی کردن دوست دارم.
 
+19 اوت روز جهانی عکاس رو به همه عکاسان و علاقه مندان به هنر عکاسى تبریک میگم:)
+یادداشت شماره ۱۵
۱. سه چهار سال پیش لافکادیو یه پستی نوشته بود درمورد یه آرمان‌شهر که همه شهرونداش بلاگر باشن... در جریان باشید فعلا دو تا از اون دایناسور جون سختا با هم همسایه شدن، تا ببینیم کی مدینه فاضله‌مون محقق میشه! :))) *
۲. اون شتره بود، تو سریال حضرت یوسف از دست صاحبش فرار کرده بود که حضرت یوسف بتونه حال خانواده‌شو از شتربانه بپرسه.... احساس میکنم شتر زندگی ما هم شاید به همین دلیل فرار کرده و همه این راه ما رو دنبال خودش دوونده دنبال یه ماموریت! شاید برای
▪️عمده‌ی هدف انبیای الهی تبیین بود؛ حقیقت را بیان کنند؛ چون آن چیزی که موجب می‌شود انسان‌ها گمراه بشوند این است که حقیقت را نمی‌شناسند؛ عمده این است.
▪️از این قبیل هم هستند که حقیقت را می‌دانند امّا انکار می‌کنند، لکن عمده‌ی انحراف‌ها ناشی از ندانستن حقیقت است و انبیای الهی آمدند تا حقیقت را بیان کنند، واضح کنند، ظاهر کنند، حجّت را تمام کنند بر مردم؛ مسئله‌ی تبیین این است. اَلعُلَماءُ وَرَثَةُ الاَنبیاء؛ شما میراث‌بر انبیا هستید
عکسها داستانهایی هستند که نمیشه  با لغت آنها رو نوشت...داستان هایی ازبودن و حضور در نقطه ومکان در زمانی که گذشته  ولی با دیدن عکس میشه مرور  بشه، داستانی که روایت گر آن فقط  تماشایست.
من عکس گرفتن و عکاسی دوست دارم  هرچند اونقدرها مهارت ندارم اما  با تمام  ندانستن ها و عدم اطلاع از مهارت ها  عکاسی کردن و تماشا عکس های ثبت شده  را ، دوست دارم.
+19 اوت روز جهانی عکاس رو به همه عکاسان و علاقه مندان به هنر عکاسى تبریک میگم:)
+یادداشت شماره ۱۵

دلم می‌خواهد حرف بزنم یا بنویسم، اما تا شروع می‌کنم حوصله خودش را خیزکشان و شیرجه‌زنان از طبقه‌ی پنجم‌ام به بیرون پرت می‌کند. مشکل از کجاست؟ شرایط زندگی‌ام؟ تصورم از خودم؟ تکراری دانستن محتوا یا شیوا ندانستن نثر نوشته‌ها و راحت نبودنم با کلمات؟ هرچه که هست صدها پیش‌نویس روی دستم گذاشته، تشکیل شده تنها از یک یا چند کلمه که فقط برای خودم دارای معنی هستند. نیاز به ارتباط برقرار کردن دارم اما ارتباط را اتلاف‌گر بزرگ زمان می‌بینم. روز
گاهی انسان به اظراف خود می نگردو در میابد که چقدر نمی داند...
همین چقدر ندانستن میشود سوهان روح...
هر قدمی که میخوای برداری هزاران نفر را میبینی که این راه را بهتر از تو و پیش تر از تو رفته اند...
ندانستن، نتوانستن، نشدن، نرسیدن، همه عذاب اند...
عذابی بی پایان در دنیایی که قرار بود مایه ی خوشبختی و آرامش و آسایش ما بشود...
اما کو... اما کجا...
در عصر حاضر و غایت و آینده و گذشته هم ندارد... همه مان به فاک رفته ایم و می رویم...
آنکه با هر چه داشت، ساخت و بتخمم
سلام :) 
من خوبم تشکر حال شما خوبه ؟
خواهش میکنم ما دیگه عادت کردیم صداتون کنیم بعد صد سال دیگه ی صدایی بشنویم :| 
زندگی من هم پر شده از اتفاقات دردناک و تلخ و خدارا شاکرم ک تا الان زنده موندم :/ 
بنده پنج شنبه بیکارم 
قبل شب 
 
از دست ندهید
طرح بحثی بود که به خاطر اجرایش از استاد فن بیان «آفرین» گرفتم.
با موضوع: فوت و فن ضربه فنی کردن شیاطین
(البته برای اجرای کنفرانسی لازمه که نوشته ها حذف بشه و از زبان سخنران گفته بشه)
 
****دانلود اسلاید فرار شیطان****
هفته ی قبل فکر می کردم دارم بدترین جمعه ی عمرمو میگذرونم.امروز فهمیدم اشتباه کردم.از صبح تلویزیون روشنه و دائم یه خبر تکراری پخش میشه.از صبح تو اتاقمم و دارم فیلم میبینم که نشنوم.چند ساعت پیش رفتم یه قلپ چای بخورم و نتونستم تحمل کنم.رفتم قرصمو بخورم که قرص اشتباهی خوردم.فقط دلم میخواد فرار کنم.برم جایی که تلویزیون نباشه.تا این همه وقاحت و حماقت رو با هم نبینم و نشنوم.قاعدتا باید آدمی هم نباشه.
هفته ی پیش دکتر بهم  گفت ممکنه به خاطر دارویی که ب
دیشب تو آسمون شب یه ستاره کم نور زرد رنگ به شدت جلوه گری میکردیاد تابستون سال پیش افتادم که یه ستاره سرخ رنگ پرنور و درخشان میون همه ستاره ها خوش رقصی میکرد. ستاره سرخی که ستاره نبود.پ.ن ۱: گفت: من ستاره دنباله دار دیدم!!سعی کردم خیلی نرم بهش حالی کنم که یه شهاب سنگ ساده دیده نه یه ستاره دنباله دار استثنایی!دارم فکرمیکنم که اگرچه در جهل بود اما حس خوبی داشت اما الان اگرچه علم پیداکرده اما از اون حس خوب خبری نیستموضوع ستاره دنباله دار یا شهاب نیس
۱۴. فرار با حرکت میگو
وقتی دشمن روی سینه‌تان سوار است اساسی‌ترین روش برای فرار از وضعیتی که در آن هستید ، استفاده از حرکت میگو است – طبق آن‌چه در بخش قبل تمرین کرده‌اید. در هنگام انجام حرکت میگو، با استفاده از دست‌ها و ساعد‌های‌تان به ران حریف فشار بیاورید، و به این ترتیب به حرکت پای‌تان کمک کنید. هدف اصلی این است که به اندازه‌ای خود را به عقب بکشید که زانوی پای غیر درگیر در این حرکت، از چنگ حریف آزاد شود. در صورت موفقیت، به سمت دیگر باسن
همونجوری که ضرباهنگ نور سفید - باران سیاه، آهسته منو تو خودش میکشه، دقیقا همونجوری، کم کم بی‌حس از تنم فاصله میگیرم و دیگه تعلقات معنایی ندارن. حتی اینکه بهت بگم زندگیم پوچ و دردناک شده هم مسخره به نظر میاد. می‌ره بالا و دور خودش می‌چرخه.
نام کتاب: فرار به موزه ی نیویورکنویسنده: ای ال کینگزبرگ
داستان در قالب نامه ای است که کل کتاب روایت میشود کلودیا شخصیت اصلی داستان از یکنواختی خسته شده و می خواهد فرار کند و با برادرش به نیویورک فرار می کند و طبق نقشه ای که داشته در موره هنر نیویورک زندگی می کند و تصمیم می گیرد گه کل موزه را بگردد در اولین روز که به تالار رنسانس ایتالیا رفته بودند متوجه میشوند که مجسمه جدیدی به اسم فرشته به موزه اضافه شده و کلودیا تصمیم می گیرد به جای گشتن موزه
در خانه‌ی مادربزرگم، یک خانه‌ی قدیمی در یکی از محله‌های قدیمی یک شهر کوچک قدیمی، زمستان است. شب است. نیمه‌شب است. بیرون باران می‌بارد. از همان باران‌ها که گلی توی در دنیای تو ساعت چند است بهشان می‌گفت بارش. نور زرد رنگ یک آباژور قدیمی، دیوارهای کهنه‌ی ترک برداشته، قالیچه‌ی دستباف قدیمی، بخاری گازی که شعله‌هایش نارنجی می‌سوزد، کتری چدنی ته سوز و قهوه جوش مسی روی بخاری، یک تلوزیون ناسیونال قدیمی خاموش و خاک گرفته گوشه‌ی اتاق، یک چمدان
 
دانلود سریال فرار از زندان با دوبله فارسی ، کیفیت عالی و حجم کم از سرور های هکس دانلود 
نام سریال : Prison Break – فرار از زندان | ژانر (موضوع) : اکشن ، جنایی ، درام ، هیجان انگیز
سالهای پخش : 2005-2009 | محصول : آمریکا | زبان : دو زبانه ( فارسی ، انگلیسی )
مدت زمان : 45 دقیقه | تعداد فصل ها : 5 | منتشر کننده : bia2film-personal-taste
[دارای امتیاز 8.5/10 از 358,989 رای در IMDB]
.
سازندگان : Paul Scheuring
بازیگران : Dominic Purcell, Wentworth Miller, Amaury Nolasco و…
.
خلاصه داستان : سریال فرار از زندان ، داس
دوباره شبو مینویسم به یاد تو تویی که دور گشته ای ز من دوباره چهار صبحخواب نمی رود به چشم خسته م قلم به دستنشسته ام کنج خاطرهطنین آن صدای عاشقانه ات نوازشی به گوش من می کند، عبور میکنم فرو می روم به عمق یک خیال خیال دیدن دوباره ی دویدنت خیال بارانفرار میکنمدور میشوم ازین جهان پر سراب پناه میبرم به قرص خواب یا که جرعه ای شراب فرار میکنم به آسمان آبی قلم مینویسم از دلم ولی نمانده طاقتم، نمیکشمباز افتادم از نفس می نویسد این قلم خودش نشسته
من ضعیفم، مطلقاً ضعیفم. بیشتر از چیزی که فکر می‌کنی. تو می‌دونی که یکی از راه‌های فرارم از این پوچیِ بی‌مرز هستی، اما نه تنها خودت از من فرار می‌کنی بلکه مجابم می‌کنی که من هم از تو فرار کنم. از راه فرارم فرار کنم. این روح پناه‌جو به چی پناه ببره هان؟ چه معنایی باقی می‌مونه. قلاب نباش، صیاد نباش. یه بارم تو شکار شو. تا کی می‌خوای بِکِشی و بُکُشی. نکنه تو هم ضعیفی؟ آره تو هم ضعیفی. چه لزومی داره این‌همه پس‌زدن و پس‌گرفتن. چرا همیشه داریم از
اینطور که من متوجه شدم ایران جز کشورای رتبه اول در فرار مغزهاست
متاسفانه نخبه های علمی و ورزشی کشور به بهانه های ازادی و شاد زندگی کردن و رفاه بیشتر و امکانات و....تا به یه جای می رسند می زارن و میرن
صد البتع گفتن نداره از مرگ دلخراش هموطنان خشمگین و ناراحتم ولی از این موج فرار بیشتر
بخصوص پیام یکی از دکترها به همسرش قلبم را آشوب کرد
 
"ایران جنگ شده خدا روشکر دارین بر می گردین و.."یه همچین محتوی داشت
کشور بد....کشور مزخرف...مسئولین بی کفایت ...امکان
بعد از مدت ها اومدم اینجا تا بگم خسته شدم از این رنج کثافتی که ناشی از فرار من از انسان بودنه.
من دیگه نمیخوام فیلسوف باشم؛نمیخوام خدا بشم.
دیگه نمیخوام بیشتر بدونم.هیچ چیز رو نمیخوام بیشتر بدونم.
من میخوام یک انسان ساده باشم.یک homo sapien.
میخوام حس کنم.میخوام هر آنچه که هستم رو ابراز کنم.
میخوام یک هنرمند باشم.
شاید خواننده،شاید یه بازیگر،شاید حتی نویسنده یا شاعر...
فقط دیگه نمیخوام از انسان بودنم،از محدودیت هام،از نیازهام فرار کنم.
دیگه نمیخوا
خواب بدی دیدم. خواب خیلی بدی دیدم. هنوز هنگم. اصلا عجیب بود. دوستی داشتم که نمیشناختمش. خونه بابا بزرگم بود. یکی مرده بود اما نمیدونستم کی. خیلی شلوغ بود. دست کنده شده مردهه دست دوست ناشناسم بود ددنبالم میدوید و من فرار میکردم. یه اتوبوس بچه های دبستانم هم بودن. دوتا کامیون بزرگو عجیبم سر کوچه. من فقط از دست دوستم فرار میکردم که دست مرده رو بهم نزنه. آخرش اینجوری شد که من فرار میکردم سمت کامیون ها دوستمم دنبالم میدوید با همون دست مرده. تا بالاخره
بعد از مدت ها اومدم اینجا تا بگم خسته شدم از این رنج کثافتی که ناشی از فرار من از انسان بودنه.
من دیگه نمیخوام فیلسوف باشم؛نمیخوام خدا بشم.
دیگه نمیخوام بیشتر بدونم.هیچ چیز رو نمیخوام بیشتر بدونم.
من میخوام یک انسان ساده باشم.یک homo sapien.
میخوام حس کنم.میخوام هر آنچه که هستم رو ابراز کنم.
میخوام یک هنرمند باشم.
شاید خواننده،شاید یه بازیگر،شاید حتی نویسنده یا شاعر...
فقط دیگه نمیخوام از انسان بودنم،از محدودیت هام،از نیازهام فرار کنم.
دیگه نمیخوا
یکی از ضایعات دردناک که معمولا در ناحیه کف پا و یا بین انگشتان پا اتفاق می افتد میخچه می باشد که معمولا روش های سنتی و گاها دردناک برای رفع آن پیشنهاد می شود.
ولی این روش ها از جمله سوزاندن و یا کندن با چاقو همگی غیر استاندارد بوده و ممکن است منجر به عفونت گردد.
جدیدترین و موثرترین درمان در حاضر لیزر میخچه پا می باشد.
شاید بپرسید مرکز لیزر میخچه پا در تهران کجاست؟
رد پاسخ باید بگوییم تعداد متعددی مرکز لیرز میخچه پا در تهران وجود دارد ولی آیا
هیچوقت بابت عشق هایی که نثار دیگران کرده اید و بعدها به این نتیجه رسیده اید که ذره ای برای عشق شما ارزش قائل نبوده اند، افسوس نخورید. شما آن چیزی را که باید به زندگی ببخشید، بخشیدید. و چه چیزی زیباتر از عشق...هر رنج دوست داشتن صیقلی ست بر روح ... با هر تمرین دوست داشتن، روح تو زلال تر می شود. گاهی بعضی ها با ما جور در می آیند، اما همراه نمی شوند. گاهی نیز آدم هایی را می یابیم که با ما همراه می شوند اما جور در نمی آیند. برخی وقت ها ما آدم هایی را دوست د
    امروز تازه فهمیدم چرا ملت میگن یاد بچگی بخیر ! یادش بخیر ،‌میخوردیم ،‌میریدیم ، میپوشیدیم و بازی میکردیم ، بی دغدغه که تهش چی ...
    امروز برای اولین بار توی عمرم یه حس تبعید بهم دست داد ،‌چند ثانیه بیشتر نبودا ، ولی گذاشتتم لب طاقچه تا نور بخورم وقتی که هوا بارونی بود .
    دردناک و پر از سرزنش ،‌ انگار که با قابلمه بزنن تو سرت و  سوزن ماهیتت رو نخ کنن ، سرزنشش هم برا وقتی بود که پا میکشیدی عقب و زیر این درده نمی نشستی و سعی میکنی ازش فرار ک
بسته شدن تک انیمه 
بسته شدن پروموویز
حس کسیو دارم که بهش دو تا تیر زدن :`(
خدا باعث و بانی این کارا و کسایی که فیلتر میکنن سایتای انیمه و سریال و مانگا رو به زمین گرم بشونه :| اگه دلسوز مردمید برید اختلاسا و خلافا و گندای اقتصادیتونو جمع کنید
قبل از ماموریت اخرش به سوریه پایش در فوتبال شکسته بود! برای اینکه زودتر برود سوریه، زودتر از موعد گچ پایش را در آورد. کمی می لنگید. اصرار می کردم برود عصا بگیرد. قبول نمی کرد. ته دلم فکرش را هم نمی کردم با این پا برود مأموریت! ‌خوشحال بودم که به مأموریت نمی رود. اما محمود می گفت: «خانم، تو دعا کن هرچه خیر هست خدا همان را انجام دهد». گفتم: «آخرتو چطوری می خواهی توی درگیری با این پایت فرار کنی؟»‌‌ ‌‌ خندید و گفت: «مگر من می خواهم فرار کنم؟ آن قدر م

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها